...اینجا چراغی روشنه...

روزهایم در متن به تصویر کشیده خواهند شد...

روزهایم در متن به تصویر کشیده خواهند شد...

...اینجا چراغی روشنه...

فقط عکاس باشی ها در تاریک خانه نمی روند، هر آدمی گاهی اوقات می رود توی خلوت خودش، چراغ ها را خاموش می کند و فکر می کند. روزهایم را اینجا خواهم نوشت تا من بعد، هر وقت چراغ های مغزم خاموش شد، اینجا باشد تا یادم نرود خیلی چیزها...
تا باد چنین بادا

شهر نفس ندارد

جانش دارد بالا می آید... رنگ نمانده برایش... از وقتی رفته ای روز به روز دارد همه چیز بدتر می شود. شهر دیگر نا ندارد، باید برگردی، تقویم به بهاری میان زمستان نیاز دارد.


+ هوای شهر خوب نیست. اینجور پیش بره همه محکوم به مرگ دسته جمعی هستیم! :)


++ بعد از تو هی سیگار و هی سیگار، هی سیگار

تهران پر از دود است، بهتر نیست برگردی؟


   - شاعر؟؟؟

  • علی رضائیان

نظرات  (۴)

از وقتی با وبلاگت آشنا شدم فهمیدم دیوانه ای ! از همون نوشته های زنده ی یک مرده دیوانه بودی. هنوز هم دیوانه ای.

+ چقدر خوب که آدرس وبلاگ جدیدت رو تو اینستاگرامت گذاشتی.
پاسخ:
یه معرفی ای چیزی... :/
  • سمیرا الف
  • چه تاریکخونه ی دنجی ساختی برار :))
    پاسخ:
    پ چی فکر کردی خاور؟! :)
    آتشی کز شرر چشم تو در شهر دلم بر پا شد
    دودش امروز به چشمان ترم می رود و می گریم...

    تقدیم به رفیق گل...
    پاسخ:
    اصلا یکی از دلایل علاقه ی من به شیخ عجل همین دود بازی شه! :))))))))))))))))

    دم شما گرم
  • خانوم پاف
  • پس چرا رهاش نمیکنیم بریم 
    به نظرم یه چیزی رو باید یاد بگیریم از بعضیا
    رها کردن و رفتن 
    پشت سرشونم نگاه نکردن 


    پاسخ:
    من هنوز تکه پاره های گریبانم رو از تهران پس نگرفتم...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی